امروز یوم الترویه است حسین بن علی از خانه خدا دل کنده در جستجوی خدا به نینوا میرود نفس مطمئنه الهی ، راضیة مرضیة به سوی معراج کربلا می شتابد کاروان خداجویان عاشق منزل به منزل ره عشق می پوید ... شوق وصال دوست همه چهره ها را منور نموده ... رنج و محنت به ره وفا شیرین است و سرزنش خار مغیلان تأثیر بر ره جویان وصل ندارد تلخی ها در برابر زیبایی ها بی مقدار است و دشواری ها در مقابل اشتیاق دیدار ناچیز می نماید اما آنچه جانسوز است " دل زینب " است که سخت می تپد .... آری کاروان عشق می خرامد اما ... امان از دل زینب ...
گهی به خانهاش از کینه خصم برد هجوم
بسان مادر و آباء رنج دیدهی خویش
همیشه بود ز حقّ و حقوق خود محروم


برادران یوسف وقتی میخواستند یوسف را به چاه بیفکنند یوسف لبخندی زد. یهودا پرسید : چرا میخندی ؟ اینجا که جای خنده نیست !
یوسف گفت : روزی در فکر بودم چگونه کسی میتواند به من اظهار دشمنی کند با اینکه برادران نیرومندی دارم !
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که
"نباید به هیچ بنده ای تکیه کرد"…

دعا بکن ولی اگر اجابت نشد باخدا دعوا نکن،میانه ات با او بهم نخورد
چون تو جاهلی و او عالم و خبیر.
وقتی به خدا بگویی خدایا من غیرازتو کسی را ندارم
خدا غیورست وخواسته ات را اجابت میکند.
اگرمیخواهید دعایتان گیرا شود دوستان و همسایگان
و اهل مملکت تان را جلو بیندازید و اول برای انها دعا کنید.
حاج محمد اسماعیل دولابی
امـــــــروز کمــــی هـــوایی اربــابـــــــــــم
از صبــــح دلــم گرفتــــــه و بی تـابــــــــــم
تقــویم بیــاورید، ای وای حسیــــــــــــــــن
نزدیـــک محــــــرم است و من در خــوابــــم
آرامش چیست؟
نگاه به گذشته وشکر خدا
نگاه به آینده واعتماد به خدا
نگاه به اطراف وجستجوی خدا
نگاه به درون ودیدن خدا
"لحظه هایتان سرشار از بوی خدا"

دردا که گشت با من، بیگانه یار جانی
با دست خود مرا کشت، لب تشنه در جوانی
من از نفس فتادم، بر خاک رخ نهادم
او میزند به مرگم، لبخند شادمانی
ای بلبلان بنالید ای لالهها بریزید
شد باغبان دل را گلزار جان خزائی
غمها بدل نهفتم، در دم بکس نگفتم
بردم بگور با خود صد غصة نهانی
لب تشنهام ثوابی، ای امّ فضل آبی
بالله این نباشد، پاداش مهربانی
بر دیدهام ستاره، در سینهام شراره
با قلب پاره پاره، رفتم ز دار فانی
عمرم چو عمر یک آه، کوتاه بود کوتاه
شد اول حیاتم پایان زندگانی
دردا که رفتم از حال از بس زدم پر و بال
در لانه اوفتادم از فرط ناتوانی
گوئید تشنه جان داد، خاموش شد ز فریاد
از این غریب تنها، پرسند اگر نشانی
جانم به لب رسیده «میثم» بگو که دیده؟
مرغی به لانه این سان افتد ز نغمه خوانی
یکى از اصحاب امیرالمومنین (ع) در جنگ جمل به ایشان گفت: دوست داشتم برادرم این جا بود و میدید چگونه خداوند شما را بر دشمن پیروز نمود. او نیز خوشحال و به اجر و پاداش نایل میشد.
امام (ع) فرمود:
آیا قلب و فکر برادرت با ما بود؟
گفت : آرى !
امام (ع) فرمود: بنابراین او نیز در این جنگ همراه ما بوده است.
آنگاه افزود: نه تنها او بلکه آنها که در صلب پدران و در رحم مادرانشان هستند، اگر در این نبرد با ما هم فکر و هم عقیده باشند، همگى با ما هستند که به زودى پا به جهان گذاشته و ایمان و دین به وسیله آنان نیرو مى گیرد.
تصویری پیش رو ، سیمای نورانی دو شهید دیده میشود.
« قسم به خون شهیدان که حزبالله تا آخرین قطره خون،
حسین تقوا منش هم امضا کرده است.