...عادت به ترتیل داشت. انصافاً صدای قشنگی داشت. یکی از دوستان صوت ترتیلش را ضبط کرده. الآن در موبایل دخترم هست. به سبک استاد پرهیزگار میخواند. با حافظ عجین بود. از خواندن دیوان حافظ لذت میبرد. وقتی حافظ میخواند، اشک روی گونههایش روان بود. بعضی وقتها دلش میخواست خانمش را هم شریک کند. میآمد آشپزخانه، میگفت عزیز؛ ببین چه گفته، شروع میکرد به خواندن من هم ظرف میشستم. طوری رفتار میکردم که یعنی گوشم با تو است.
قابلمه را زمین گذاشتم و نشستم؛ گفتم بخوان. این یک بیتش را دوباره بخوان. میخواستم به او نشان دهم که من هم در این حال هستم. خیلی با توجه به او گوش دادم. شاید احساس میکرد که من هم یک ذره میفهمم. خوشحال میشد. همیشه به خدا میگفتم چه شد که مجید را سر راه من قرار دادی./همسر شهید
شهید مجید شهریاری دانشمند فرزانه و استاد فیزیک هسته ای دانشگاه شهید بهشتی ایران بود که درتاریخ 8 آذر 1389 توسط رژیم صهیونیستی و باهمکاری اطلاعاتی منافقین دریک عملیات تروریستی به درجه رفیع شهادت نایل شد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
یک مین منفجر شد زیر پایش
کمی دست و پایش را گم کرد
حالا بعد از چهل سال
دست و پایش را پیدا کردند...
آورده اند برای مادرش
مادرش استخوان ها را که بغل گرفت
کمی دست و پایش را گم کرد...!
نـــه بنــز داشتــن!
نـه ویـــــلا
نــه شکــم شیــش تیـکــه داشتــن
نـــه یـه لـبـاس بــرنـد
نــه چـــهـار تــا دافـــ کنــارشونـــ
ایــنـا فقــطــ یــه روح بـزرگ و یــه معــرفــت داشتــن
کـه وقــتـی بــهش فـکــر میــکنی بــغض
گلــوتــو فـشـــار میـــده
فــدای خنــده هــای شیــریـنو نـگــاه مــعصـومــتـون
مـــارو بــبخشیــد
آخــه میـدونـیـد
آدم هـا زود فــرامــوش مـیـکنـنـد
بــبخشیــد مــن خــودمــ خیــلــی شــرمنــدتــونــم ... حــلالــم کنــیــد
سوختن کمال عشق است ...
اما آنها که سوختن پروانه در آتش شمع را
کمال عشق می دانند ...
کجایند که
سوختن انسان در آتش عشق را
به نظاره بنشیـــنند ... ؟
شهید سید مرتضی آوینی
تصویری پیش رو ، سیمای نورانی دو شهید دیده میشود.
« قسم به خون شهیدان که حزبالله تا آخرین قطره خون،
حسین تقوا منش هم امضا کرده است.
لابه لای صحبت گفتم :
«کـــاش می شد من هم باهات بیام جبـهه»
لبخــندی زد و پاسخـــی داد که قـــانع شدم.
گفت:
« هیــچ می دانی سیاهـــی چادر تو از ســرخی خون من کوبنده تـر است؟
همیــن که حجـــابت را رعایت کنـــی ، مبـــارزه ات را انجـــام داده ای »