خدایا...
اگرچه "فصل ها" را
به بهترین و زیباترین شکل آفریدی،
اما تو،
اهلِ فصل نیستی.
منشِ تو بر «وصل» ها استوار است؛
نه بر فصل ها...
پس مرا به "فصل" وا مگذار
و در شُکوهِ "وصل با خودت"
پناهم دِه...

همان گونه که چشم هایمان را از خواب بیدار کردی...
قلب های ما را از غفلت بیدار کن...
و همان گونه که جهان را به نور صبح منور گرداندی...
زندگی مان را به نور هدایت منور بگردان...
خداوندا...
بنویس برای ما پاک شدن گناهان و پوشش عیوب
خداوندا...
صبح مان و روزمان را سرشار از خیر و بخشش و مغفرت
وقتی پایین ترینم
خدا امید من است
وقتی تاریک ترینم
خداروشنایی من است
وقتی ضعیف ترینم
خدا نیروی من است
وقتی غمگین ترینم
خدا آرام جان من است

الهى چون اندوهناک شوم تو دلخوشى منى،
و چون محروم گردم تو محل امید منى
و چون غم و غصه و مصیبت بر من هجوم آرد پناهم به توست
و آنچه از دستم رود تدارکش نزد توست،
و هر چه تباه گردد اصلاحش از جانب توست،
و هر چه را ناپسند دارى تغییرش به دست توست
پس قبل از بلا عافیت را، و پیش از طلب توانگرى را،
و پیش از گمراه شدن هدایت را بر من منّت گذار...
و مرا از آزار مردمان کفایت کن،
و ایمنى از روز قیامت را نصیبم فرما،
و حسن ارشاد را به من مرحمت کن...

زمانبندی خدا بی نظیر است،
نه هیچگاه دیر نه هیچگاه زود
کمی بردباری می طلبد و ایمان بسیار،
اما ارزش انتظار را دارد...
یکی از فرق های انسان با خدا این است که
انسان تمام خوبیها را با یک بدی فراموش میکند
ولی خدا تمام بدیها را با یک خوبی فراموش میکند...
قربون خدای بزرگم برم که اگه خطا کنم
نهایت قهرش بین دو اذانه
دوباره صدام میکنه، خدا عشق است...
شک دارم که خالق دانه های انار
زندگی مرا بی نظم چیده باشد...
خدایا تو میدانی آنچه را که من نمیدانم
در دانستن تو آرامشیست و در ندانستن من تلاطمها
تو خود با آرامشت تلاطمم را آرام ساز...
شک نکن
درست در لحظه ی آخر، در اوج توکل و در نهایت تاریکی
نوری نمایان می شود، معجزه ای رخ می دهد
و چه زیبا خدا از راه می رسد...
پروردگارا ...
تنها درخواستم از تــ♥ـو روحی وسیع است
آنقدر که فراموش نکنم ، در خوشی ها
باید بیشتر تــ♥ـو را صدا کرد!


اِلهى اِلَیْکَ اَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ اَمَّارَةً، وَاِلىَ الْخَطیئَةِ مُبادِرَةً وَبِمَعاصیکَ مُولَعَةً، وَلِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَةً، تَسْلُکُ بى مَسالِکَ الْمَهالِکِ، وَتَجْعَلُنى عِنْدَکَ اَهْوَنَ هالِکٍ، کَثیرَةَ الْعِلَلِ، طَویلَةَ الْأَمَلِ، اِنْ مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ، وَاِنْ مَسَّهَا الْخَیْرُ تَمْنَعُ، مَیَّالَةً اِلَى اللَّعِبِ وَاللَّهْوِ، مَمْلُوَّةً بِالْغَفْلَةِ وَالسَّهْوِ، تُسْرِ عُ بى اِلىَ الْحَوْبَةِ، وَتُسَوِّفُنى بِالتَّوْبَةِ ...
دو چشمم غـرق خـون، قلـبم پـر آتـش...
بـه درگـاهـت پنـاه آوردهام مـن...
شـکایـت دارم از ایـن نفــس سـرکــش...
فقـیر و بــینــوا، اَشـکُو اِلیــکَ...
اسیـر و مبـتلا، اَشــکُو اِلـیکَ...
نشــد از خـوف تـو پُـر اشـک، هیـهات...
ز چشـم بـیحـیا، اَشـکُو اِلیـکَ...
شـدم بـیبـال و پـر بیـن قفـسهـا...
دگـر تنـگ اسـت در سـینه نفـسها...
پنـاه آورده ام سـوی تـو امشــب...
مـن از دسـت هـواهـا و هـوس هـا...

خطــا از مـن اسـت می دانمـ .
از مـن کـــه سـال هـاسـت گـفتـــه امـ “ ایــاک نــعبد ”
امـا بـــه دیـگران هـمـ دلـسپــرده امـ
از مـن کـــه سـال هـاسـت گـفتـــه امــ ” ایــاکَ نستَعیـن "
امــا بــه دیگران همــ تـکیــه کــرده امـ
امـا رهایـمــ نـکـن
بیـش از هـمـیشــه دلـتـنگمــ بـــه انـدازه ی تـمامــ روزهـای نـبودنـمــ ...


وقتی همه چیز را به تو می سپارم ،
نورِ بی کرانِ تو در من جریان می یابد ؛
و دعایم به بهترین شیوه ی ممکن متجلی می شود . . .
پس هم اکنون خود را در بیکران تو رها می کنم ،
تا تمام آشفتگی ها و سردرگمی هایم ،
در حضور امن و گرمِ تو ،
به آرامی ذوب شوند و از میان بروند . . .