"خداوندا" !
نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی و نه آنقدر بدم که رهایم کنی ؛
میان این دو گم شده ام ، هم خود و هم تو را آزار میدهم .!
هرچه تلاش کردم ، نتوانستم آنی شوم که تو می خواهی
و هرگز دوست ندارم آنی شوم که تو رهایم کنی .!
" مهر آفرینا" !
دستم به آسمانت نمی رسد . اما تو که دستت به زمین می رسد "بلندم کن" ..

شـــب و روزم
همه این باشد و باشد
که مبــادا
ز مــن و کــرده? مـــن
دلـــبرِ مــن
غصـــه بگیــرد!
و زبانـــم لال
برای گنهـم اشـــک بریــزد!!
فرق نمی کند
کجا یا کِی
در هیاهوی این شهر
هر کجا و هر زمان دچار واهمه شدی
با ایمانت وضو بگیر
زیر لبت نیت کن :
حجاب میکنم قربة الی الله
خدایا سپاسگزارم
که به من این شانس رو دادی که بتونم به دیگران کمک کنم،
کسانی هستند که از این نعمت و برکت وافری که به من دادهای بیبهرهاند…
خدای عزیزم
من میتونم کار کنم،
کسانی هستند که برای رفع کوچکترین نیازهای روزمرهشون هم به دیگران محتاجند،
برای این نعمت بزرگ از تو سپاسگزارم…
خدایا ممنونم
من میتونم تمام زیباییهای پیرامونم را ببینم،
کسانی هستند که دنیایشان همیشه تاریک و سیاه هست…
خدایا
من میتونم راه برم،
کسانی هستند که هیچوقت نتونستهاند حتی یک قدم بردارند…
خدایا از تو ممنونم
که دل رئوف و شکنندهای دارم،
کسانی هستند که این قدر دلشون سنگ شده که هیچ محبت و احساسی رو درک نمیکنن…
خدای دوستداشتنی من، از تو ممنونم
که کسی هست که منو دوست داره،
کسانی هستند که بود و نبودشون واسه هیچکس مهم نیست…
و بیش از همهی اینها
برای هدیهای که هر روز با هزار عشق و امید به من میدهی از تو سپاسگزارم…
...هدیهای که نامش زندگیست…
در هیاهوی زندگی دریافتم
چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالیکه گویی ایستاده بودم
چه غصه هایی که فقط باعث سپیدی مویم شد
در حالیکه قصه کودکانه ای بیش نبود
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود
وگرنه نمیشود
به همین سادگی
کاش نه میدویدم نه غصه میخوردم
فقط او را میخواندم...

بیش از
ما "مدعیان ظهور "
بی قراری می کند . . .!
یابن الحسن آقا بیا

از روز اول ...
گریه بود اولین صدا، آری! ، روز اول که چشم وا کردیم...
کشتهی اشک! همه اسم تو را ، با همان اشکها صدا کردیم...
شیر میداد مادر و فکرش ، پیش شش ماههی تو بود انگار...
شیر مادر اگر که کم خوردیم ، به «علی اصغر» اقتدا کردیم...
داشت کم کم سه سالمان میشد، چقدر یک سه ساله شیرین است...
با گل خنده در دل بابا خودمان را چه خوب جا کردیم...
سیزده ساله... اهل درد شدیم، با تو بار آمدیم و مرد شدیم...
زیر یک تانک یا دم شمشیر... ، عهد را موبه مو وفا کردیم...
یاد «اکبر» جوان شدن هم داشت، رفتنش قد کمان شدن هم داشت...
- کاش میشد دوباره برگردد، ... چقدر با تو هی دعا کردیم...
تشنه بودیم رفت و آب آوَرد، رفت آب آوَرَد، شراب آوَرد...
دل سقا شکست و جاری شد بادهای که در آن شنا کردیم...
هر کجا بوی سیب میآید، عاشق تو: «حبیب» میآید...
پیر گشتیم و این جوانی را نذر میخانهی شما کردیم...
افتخار سیاهپوشی را از غلامِ سیاهتان داریم...
خدایا من نه آدمم که به فرشتگانت بگویی برایم سجده کنند
خدایا من نه نوحم که برایم کشتی نجات فرستی
خدایا من نه ابراهیمم تا خلیل الله باشم و برایم سلام برسانی
خدایا من موسی نیستم تا سینایت مرا بخواند
خدایا من عیسی نیستم تا دم مسیحایی داشته باشم زنده گر
خدایا من محمد نیستم تا جبراییل امینت را بر او فرستی تا سخنانت را بر قلبش حک کنی
خدایا من علی نیستم که نور مطلق باشد
ای خدای نور ای خالق نور نور
خداییت شیطان را از علی دور ساخت
شیطان هم نیستم
من بنده ی دلخسته ام
من هم آدم را پذیرفتم هم شیطان را دیدم
به محبت علی قسمت میدهم از این سرگردانی و حیرانی رهایم کن