سلام بر شما ... خوش آمدید ... لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
آرام قدم می زدم
در پیاده رو
رو به رویم
دو پیرمرد ایستاده بودند
آهسته از جلوشان گذشتم
ناگاه شنیدم
یکی از آن دو
به دیگری گفت
"داداش
خوب نگاش کن
دختر این جوری دیگه کم گیر می آد."
می خواستم بگویم
نه!
ما زیادیم...
ولی به هر سو که نگاه کردم.
بی عفتی دیدم...
باز هم می گویم
ما هستیم...
تاریخ : جمعه 92/3/17 | 10:33 عصر | نویسنده : ال یاســـــــین | نظرات ()