سالهاست که علی علیهالسلام به مرگ مشتاق است؛
از همان روزها که غم عالم را در چاه میگریست
و غریب و تنها، مردِ روز و عابد شبهای تار، در
کوچه های خلوت کوفه گام می زد؛
آنقدر آهسته که صدای گامهای مقتدر او
را کسی نمی شنید و قامت بلند خلوصش را چشمی نمی دید.
ضربه دستان یداللهی اش بر در منزلگاه یتیمان و فقیران
را جز اهل خانه نمی شناختند.
این هزارْتوی کفر و نفاق را باید روزی به حال خود گذاشت؛
وقتی به تاری و تیرگی خود انس گرفته است.
افسوس کسی قدر علی علیه السلام را نشناخت!
امیرالمؤمنین علیه السلام:
أدِّبوا أولادَکُم على ثَلاثِ خِصال...
فرزندان خود رابر سه خصلت تربیت کنید...
مسندالإمام على (ع)، ج9، ص272
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ الْمُؤمِنِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا زَوْجَهَ سَیّدِ الْمُرْسَلِینِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ فاطِـــمَةَ الزَّهْراءِ سَـــــیِّدَهِ نِســاءِ الْعــــــالَمِـــینَ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا أَوَّلَ الْمُؤمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِی
نُصْرَهِ سَیِّــــدِ الاَْنْبِیاءِ، وَ نَصَرَتْهُ مَااسْتَــــطاعَتْ وَدافَعَتْ عَنْــهُ الاَْعْداءَ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیْها جَبْرَئِیلُ، وَ بلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِیلِ،
فَهَنِیئاً لَکِ بِما أَوْلاکِ اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَیْکِ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
.
شکر خدا که تحت لوای خدیجه ایم
.
بعد از هزار سال گدای خدیجه ایم
.
وفات بزرگ بانوی اسلام، همسر گرامی پیامبر اعظم
و مادر مهربان حضرت صدیقه طاهره،
ام المؤمنین حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها تسلیت باد
نگار خانه ای از تبسّم را بر کتیبه لب هایت دیدم
و دل به دریای چشمان پر تلاطمت زدم.
آن روز که با تو آشنا شدم، بهار بود و گل های
احساسم تازه شکفته بود.
راستش را بخواهی، گرمی سخنانت، پیشانی ام را
ظهرِ تابستان کرده بود و با هر کلمه ای که از لبانت
می تراوید، پرنده پرنده، دلم پر می کشید.
کوچه های کاه گلی جماران حرف هایم را خوب می فهمند.
دلِ من حسینیه ای است به همان ابعادِ حسینیه تو، که هر
روز قشرهای مختلف احساسم در آن جمع م شوند؛
تو بر منبری از گُل، در اهمیت وحدت، سخنان مهمی را بیان
می داری و مشروحِ بیاناتِ تو هر شب از شبکه معراج پخش می شود.
دانش تو، سرشارِ کدام چشمه بود که سال هاست
تفسیرِ سوره حمدت در کلاس زمان روان است؟
می گویند بسیجیانِ چهارشنبه، در فیضیه درسِ اخلاقت گرد
هم می آیند و تو آن ها را به تقوای شقایق و نظم در پرورشِ دل های
عاشق سفارش می کنی. این را من نمی گویم؛
کاشی های سبزِ فیضیه، هنوز پانزده خردادی اند.
حالا ماهی های کوثر به پایت بوسه می زنند و
فرشته ها، صبح به صبح، نعلینِ زردت را با شبنم
و گلبرگ دستمال می کشند.
من این را احساس کرده بودم که باغچه خانه ات
زمستان ها هم سبز است و دیده بودم که هیبت ریاست را
روی طاقچه گذاشتی تا خاک بخورد و یک سینی چایِ شوق از سماور
زمزم ریختی و از تحیّرِ میهمانانِ اخلاصت پذیرایی کردی.
تو چنان مرتفعی که هنوز هم وقتی می خواهم بنویسمت
کلاه از سر واژه ها می افتد اما افسوس!
که تو جدا از جمارانی و چشم هایِ ما همیشه بارانی!
سایت آیه های انتظار - بقلم جواد محمدزمانی