ابلیس بر حضرت عیسی (علیه السلام} آشکار شد و گفت:
تو نبودی که می گفتی جز آنچه خدا مقرّرت کرده است بر تو نرسد ؟
فرمود : بلی .
گفت : پس خویشتن را از قله این کوه فرو انداز اگر مقرّرت باشد که به سلامت مانی !
فرمود : خداوند را رسد که بندگان را آزماید نه بندگان را که خداوند را آزمایند !
گریه های هر شبش را تا سحر
او که ارباب تمام عــالم است
من بمیرم سر به زانوی غم است
شیعیان!مهدی غریب وبیکس است
جان مولا معصیت دیگر بس است
شیعیان بس نیست غفلتهایمان
غربت و تنهایی مـولایـــمان
ما اســیر و عبد دنیا گشته ایم
غافل از مهدی زهــرا گشته ایم
ای خــــداوند عزیز و مهربان
تو رسان مهدی ما را این زمان
بهترین هایشان در بالاترین نقطه درخت قرار دارند.
پسرها نمی خواهند به بهترین ها برسند
بنابراین به سیب های پوسیده روی زمین که خوب نیستند
اکتفا می کنند. سیب های بالای درخت فکر می کنند
آنها فقط باید منتظر آمدن پسری بمانند
خـدایـا !
من هـمانی هسـتم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم .
همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت
من همانی ام که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند .
و چشم هایش را می بندد و می گوید :
من این حرف ها سرم نمی شود! باید دعایم را مستجاب کنی!
همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند!
همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود ..
و کلی روزه نگرفته دارد !!
همانی که بعضی وقت ها پشت سـر مردم حرف می زند !
گاهی بدجنس می شود ، البته گاهی هم خودخواه !
حـالا یـادت آمـد مـن کـی هـستم ؟!
خدایا باز دل را ناز کردی
چه زیبا در به رویم باز کردی
منم مهمان شعبان المعظم
در این ماه مبارک تا محرم
دلم تنگ مناجات است ای دوست
که اوقات ملاقات است ای دوست
سلام ای میزبانان الهی
گدا دارد تمنای نگاهی
سلام ای افتتاح نیمه شبها
ابو حمزه دعای زیر لبها
اگر من مهمانی بی نوایم
پی دلداده کرب و بلایم
به اربابم قسم حالم خراب است
که صاحب سفره ام طفل رباب است
بود کوی علی اصغر پناهم
بر آن گهواره خالی نگاهم
سحرهای دعا را دوست دارم
غروب کربلا را دوست دارم
مرا اینگونه کن هر صبح و شام
حسینی مذهب و زینب مرامم
پیچیده شدن لا به لاے سیـآهـےِ وجـودش ،
اوج گــرمـآ
و جذب ِ نهـآیـتِ حرآرت در تـآرُ پـودِ سراپــآ سیــاهـے اش ؛
و غرق شُدن در آغـوش گـرم ُ امـن ُ مهـربـانِ خـدآ ..
مُبــآرکــت بـاشد بـآنـو..