چگونگی «نفاق با خداوند» از زبان آیتالله تهرانی
مرحوم آیتالله مجتبی تهرانی معتقد بود: باید خیلی مراقب باشی تا در جامعه از نظر دینی، بیش از آنچه که هست، خودت را جلوه ندهی. حواست جمع باشد! این نفاق با خداست.
نفاق گاهی در ارتباط با مخلوق است؛ مثلاً کسی روابطی منافقانه با افراد داشته باشد و در علن اظهار دوستی میکند ولی از آن طرف در خفا دشمنی کند. اما گاهی نفاق با خالق است، نه با مخلوق! البته با خالقش منافقانه عمل میکند، برای بهرهکشی از مخلوق.
امام جواد (ع) در این روایت کوتاه میفرمایند: «لَا تَکُنْ وَلِیّاً لِلَّهِ فِی الْعَلَانِیَةِ». تو از آنهایی نباش که در ظاهر و علن طوری خودشان را جلوه میدهند که از دوستان خدا هستند، آدم متدین و خوبی هستند، اما در خفا دشمن خدایند! به تعبیر ساده، از کسانی نباش که در علن و مقابل مردم، جانماز آب میکشند، ولی در خفا خلاف شرع میکنند، «وَلِیّاً لِلَّهِ فِی الْعَلَانِیَةِ عَدُوّاً لَهُ فِی السِّرِّ». «عَدُوّاً لَهُ»، یعنی دشمنی با خدا. سرپیچی از فرمان خدا در خفا دشمنی با خدا است دیگر. از این افراد نباش. این انسان بدترین فرد است.
از روزی که شنیــــدم بیـــــنـــِ مــا هستی ...
بـه همـــه ســـلام میکنـــــــم
??? السلام و علیک یا ابا صالح المهدی یا صاحب الزمان (عج)
می آیــی ...
و پرانتـزهایمـــان را
از ( عج )
به (ع) خلاصــه می کنــی
? اللهـــم » عجــــل لولیــک الفـــرج «
آرزویم این است...
نتراود اشک از چشمان تو هرگز...
مگر از شوق زیاد
و به اندازه ی هر روز، تو عاشق باشی
عاشق آنکه تو را می خواهد
و به لبخند تو از خویش رها می گردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه که دلت می خواهد
دل من قابل نیست...
نه دل من عاشق نیست...
می شود لحظه ای امشب تو در حین دعا
دست ها را ببری سوی خدا
خواهشی من دارم
چند ماهیست که خواب گشته غریب با چشمم
من برای تو عزیز بهترین را خواستم
تو برای جسمم خواب را هدیه بیار...
شــَهیــدآن هــَمه رَفتـــَند و نــِوشتــَند بــَر این صــَفحــه خلقــَت:
حـــــیآ چــَتر نجــآت اســـت
و عفــت هــَمه زیبآیــی روح اســت...
پــَس قــَدم پیش گـــــُذآرید و شَقــآیق بآشیـــد
و ز گـــُل عــَط مــُحبت گیــــرید
شآیــَد این بــآر شــُمآ آییـــنه دآر ره غیـــــرَت بآشیـــد...
دل را به نور عشق صفا می دهد نماز
جان را به یاد دوست جلا می دهد نماز
از خار زار شرک اگر بگذری به صـــــدق
باغ تو را ز جلوه صفا می دهد نــــــماز
تا بنــــگری جمال حـــــقیقت ز معرفت
ســرچشمه ات ز آب بقا می دهد نـماز
دل را به نور عشق صفا می دهد نماز
جان را به یاد دوست جلا می دهد نماز
از خار زار شرک اگر بگذری به صـــــدق
باغ تو را ز جلوه صفا می دهد نــــــماز
تا بنــــگری جمال حـــــقیقت ز معرفت
ســرچشمه ات ز آب بقا می دهد نـماز
در اوّل ماه رجب از مشرق اعجاز
گردید عیان ماه تمام از رخ بــــاقر
من خدایی دارم،
که در این نزدیکی است
نه در آن بالاها !
مهربان، خوب، قشنگ ...
چهره اش نورانیست
گاه گاهی سخنی می گوید،
با دل کوچک من،
ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد !
او مرا می خواند،
او مرا می خواهد،
او همه درد مرا می داند ...
یاد او ذکر من است،
در غم و در شادی
چون به غم می نگرم،
آن زمان رقص کنان می خندم ...
که خدا یار من است،
که خدا در همه جا یاد من است
او خدایست که همواره مرا می خواهد
او مرا می خواند
او همه درد مرا می داند ..